چطور آن ها را سرگرم حرف زدن کنی؟ (تا اگر خواستی خودت جیم شوی!)

سلام سلام دوستان عزیزم
اوقات به کام
تا حالا دقت کرده ا ید که چه داستان های زیبایی در زندگی روزمره اتفاق می افتند؟؟؟
چه درس ها یی را به ما می آموزند ؟؟؟
اگر به آن ها دقت کنیم می بینیم می توانند سرلوحه زندگی ما باشند.!!!
گاهی کسانی را می بینیم که داستانی را تعریف می کنند ، نا خودآگاه آنچنان جذب گفته ها یش می شویم و از شنیدن آن
لذت می بریم که دلت می خواهد بارها برایت تکرار کنند و حس می کنی کویر درونت سیراب شده است . آیا تا به حال این
اتفاق برایتان افتاده است ؟
یا اینکه ترانه ای را بشنوید و چندین بار آن را گوش دهید و از شنیدنش لذت ببرید .
بگذارید از یک اتفاقی که در نوجوانی برایم افتاده است ، سخن بگویم . وقتی راهنمایی بودم ما را یک هفته به اردوی رامسر بردند و
من به عنوان مسئول تفریحات وظیفه داشتم که بچه ها را با دسته های دیگر آشنا کنم . روش نه چندان ماهرانه و ظریف من این بود که
دست یکی از بچه را بگیرم و او را به طرف جمعی از بچه ها که لبخند بر لب ، در انتظارش بودند ، بکشانم. !!! بعد او را معرفی کنم و
خدا خدا می کردم خجالت نکشد و گربه زبانش را نخورده باشد یا یکی از بچه های استان دیگر سوال بکری مثل وای خدا جون شما
مال کدام استانید یا هر سوال دیگه را نپرسد؟.!!!
همیشه حس می کردم خیلی سخته چون بعضی از بچه ها لهجه داشتند و بعضی از بچه ها خیلی خجالتی بودند . دو سه روزی
این معرفی ها خیلی سرد و بی روح بود تا اینکه یک شب یکی از اتاق ها آتش گرفت. بچه های دسته ی ما خیلی کمک کردند و
آتش را خاموش نمودند . یکی از بچه ها که کمی سوختگی سطحی داشت به بهداری برده و پانسمان شد .
درباره ی اون شب تعریف کن که . . . . . .
فردای آن روز وقتی یکی از بچه ها را بردم . او کسی بود که دستش پانسمان داشت و معرفی ا ش کردم بعد گفتم این همان
کسی است که دیشب جان ما را نجات داد . مطمئنم که دوستانمان دلشان می خواهد درباره این ماجرا بشنوند!!!. این حرفم مثل یک
عصای جادویی بود و در کمال شگفتی دیدم که انگار معجزه ای رخ داده است. دیگه زبان دوستم باز شد و ترس از لهجه و سکوت چند
روز قبل تبدیل به یک سخنرانی تمام و کمال و فصیح شد . او داستان را برای گروه و بچه ها تعریف کرد. من آن دوست را کنار آن
جمع ترک کردم و به سراغ دیگر بچه ها رفتم و یکی دیگر از بچه ها را به نزد دسته ی دیگر بردم . لبخند به لب گفتم چرا برای
دو ستانمان در مورد عملیات فوق ا لعاده ی دیشب که کمک کردی حرف نمی زنی؟! قفل زبان این هم باز شد .
برگشتم تا بعدی را به نزد گروه دیگر ببرم . حالا دیگر متوجه بودم که برگه برنده را پیدا کرده ا م . بله داستان ها
مهیج تر شده بود و هر بار طولانی تر و پر شاخ و برگ بیشتر .!!!
دوباره ! دوباره !
آری این حسی است که وقتی از چیزی خوشت آمد ، میگویی دوباره دوباره. !!! این رازی است که می توانی استفاده کنی تا با استفاده
از آن یک نا آشنا را به یک دوست و رفیق با ارزش مبدل کنی .
در مدتی که شما دو تا دارید با گروهی از آد ما حرف می زنید ، خیلی ساده به طرف او برگرد و بگو : دوست من ، شرط می بندم
همه دوست دارند درباره فداکاری ا ت و پانسمان دستت بشنوند ، مگر نه اینکه مردم فقط به آدما یی می گویند دوباره دوباره!
که آنها را سر ذوق آورده باشند .
دیگر تا آخرین روز اردو آشنایی و سرگرمی بچه ها برام مثل آب خوردن شده بود . بچه های ما داستان قهرمان بازی شان را برای
بچه های دیگر استانها تعریف می کردند و مشکل فقط این بود : من متوجه می شدم هر بار داستانهای آنها طولانی تر و پر
شاخ و برگ تر می شود . به هر صورت من پی به این راز جادویی بردم . چرا میگم جادویی ؟! چون شیرین تر ین راه است که بتوانی
راه دوستی را هموار کنی : اینکه حرفت را بشنوند و شنوای حرف دیگری باشی !
این چیزی است که در مورد من!!! : دوستان قصه ی دیگری را تعریف کنند و بگویند : دوباره دوباره!!! و یا اینکه شاعری شعری دلنشین
بخواند و یا خواننده ای آواز دیگری را .
تکنیک ۲۱
دوباره ! دوباره !
شیرین تر ین صدایی که اجرا کننده ای می تواند ورای دست زدن های تماشاچیان بشنود شیرین ترین صدایی که هم صحبت
تو وقتی که داری با گروهی از آد ما حرف می زنی ،می تواند از دهان تو بشنود که راجع به اون روز بگویی.
آری ! این رازی میتواند باشد تا سکوت و سردی بین آدما را به بهترین نحو از بین ببرد و می تواند رمز گشای بسیاری از دوستیها
باشد . چون آ دما به همزیستی نیاز دارند . اما یادمان باشد ! باید اطمینان داشته باشیم داستانی که انتخاب می کنیم ، داستانی
باشد که گوینده در آن بدرخشد .! هیچ کس دوست ندارد درباره ی زمانی که معامله ای را از دست داده ای و یا شیشهای
شکسته و یا کاری بیهوده را انجام داده باشی را بشنود . باید اطمینان حاصل کنی که دوباره دوباره درخواستی ا ت بر
مبنای داستان مثبتی باشد ،که هم صحبتت از آن مثل یک برگ برنده ی بزرگ بیرون آمده باشد نه هم چون یک دلقک تمام عیار!!!
در خاتمه در آن دوران دوستانم الهام بخش من در باز کردن این راز که هم چون تکنیکی است که در طول زندگی می تواند در
بسیاری از جهات کارساز باشد و در بعضی مواقع دستاویزی برای فرار باشد و یا گفتگویی درحال مرگ را دو باره حیات بخشد .
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.