چطور وقتی کسی با این سوال که ((راستی شغل شما چیه؟!)) شما را به چالش می کشاند، پیروز از میدان بیرون بیایی و رفتار کنی ؟
سلام و صد سلام به شما عزیزان
من آمدم با معرفی یک تکنیک جذاب دیگر برای شما :
دوستان عزیزم نکته ای هست که دوست دارم به همه شما عزیزان بگم و شاید خیلی از شما ها آن را بدانید اما من برای آنان که دقت ندارند به این نکته میگم، میدونید آن این می باشد : سومین امر قطعی در دنیا بعد از مرگ و مالیات، این است که کسی که به تازگی با او آشنا شده ایم از تو می پرسد : (( راستی شغل شما چیه ؟!))
اینکه آیا مناسب و به جاست که آنها این سوال را از تو بپرسند؟ در این مورد در فصل های بعدی به این مسئله خواهیم پرداخت.
اما الان این چند حرکت دفاعی رو یاد بگیرید که آن به تو کمک میکند در مواجه با این سوال غیر قابل اجتناب غافلگیر نشوید.
اول، مثل تکنیک های قبلی در جواب این سوال نفس گیر یک پاسخ کوتاه به پرسش گر ندهید!!!.
وقتی که در یک کلمه شغلت را می گویی: (( من کارشناس بیمه / حسابرس / نویسنده ی/ متخصص فیزیک هستم.)) مخاطبت را مانند مرغ سرکنده ای رها می کنی.
دوست عزیزم لطفاً رحم داشته باش !!!. تا آن شخص احساس نکند آدم ساده لوح و احمقی است که چیزی از شغل تو نمی داند و مجبور بشود بپرسد: (( منظور از کارشناس بیمه حسابرس / نویسنده / متخصص فیزیک چیه؟ یعنی شما چه چه کار می کنی؟!))
مثلاً شما وکیل هستی. نگذار آدمی ناوارد خودش به تنهایی کشف کند که واقعا چه کار می کنی.
یعنی شغلت را با جزئیات برایش توصیف کن. یا برایش داستان کوچولویی بگو تا هم صحبتت با کمک آن بفهمد که تو چه کاری انجام میدهی. برای مثال : اگر داری با یک مادر جوان صحبت می کنی، بگو : (( من وکیلم . موسسه ما روی پرونده استخدامی کار می کنه. راستش الان درگیر پرونده یه خانمی هستم که شرکت به خاطر مرخصی زایمان بیش از حدی که البته واسش لازم هم بوده آن را اخراج کرده یا وقتی داری با یک کارفرما صحبت می کنی؟ برایش توضیح بده : ((من وکیلم. موسسه ما روی پرونده های استخدامی کار میکنه پرونده فعلی من مربوط میشه که به کارفرمایی که یکی از کارکنان زنش او را متهم به این کرده که موقع انجام مصاحبه کاری از او سوال های شخصی پرسیده است.)) با این حرف ها یک کارفرما می فهمد که تو چه کاره ای.
تکنیک ۱۶
هرگز به سوال ((شغلت چیه؟!)) با یک کلمه پاسخ نده!!!
وقتی که سوال غیر قابل اجتناب ((راستی شغل شما چیه؟!)) را از تو می پرسد ممکن است فکر کنی دادن جواب یک کلمه ایر مثل : من اقتصاد دانم/ من پزشکم/ من مهندسم/ پیمانکارم)) ، راه را برای شروع یک گفتگوی دلچسب باز می کند. با این حال ممکن است خیلی چیزهای دیگر به ذهن کسی که اقتصاد دان/ معلم / مهندس /….. نیست، بیاید که هیچ ربطی به شغل تو ندارد. بنابراین بهتر ست شغل خود را با جزئیات برای او توصیف کن. و چند تا حقیقت خوشمزه درباره شغل به او بده تا آن را راحت هضم کنه در غیر این صورت اون خیلی زود خواهی می کند و به سراغ خوراکی های روی میز میرود.
چطور دو غریبه را به بهترین شیوه به هم معرفی کنی؟
خیلی مهم است در لحظات پر اضطرابی که دوتا آدم قرار است به هم معرفی شوند به کمک آنها بروی.
((الهه، دلم میخواد با فرزانه محسنی آشنا بشی. فرزانه این الهه رضایی.))
عزیزانم بهتر است کاملا این شیوه را فراموش کنید.
به اندازه سرسوزن هم نباید الهه و فرزانه را سرزنش کنید که چرا همین طور ایستاده و همدیگر را نگاه می کنند.
تقصیر از توست که این دو نفر را به شیوه غلطی به هم معرفی کرده ای که اکثر مردم دوستانشان را به هم معرفی می کنند – یعنی با گفتن یک اسم خشک و خالی!!!
مردم اغلب قلاب را بدون هیچ طعمه ای به طرف فرد میاندازند و توقع دارند طرف دندان هایش را در آن فرو کند. برنده های بزرگ ممکن است
زیاد حرف نزنند، ولی گفتگو هایشان هرگز ناخواسته در میانه ی راه متوقف نمی ماند.
آنهااز تکنیک (( معرفی خشک و خالی، هرگز!)) استفاده میکنند تا هیچ وقت در وضعیت ناخوشایندی مثل بالا قرار نگیرند.
وقتی که آنها آدم ها را به هم معرفی می کنند، گفتگوی خودشان را با اضافه کردن چند جمله ساده بیمه میکنند : ((فرزانه دوست دارم با الهه آشنا بشی. الهه تابلوهای محشری را نقاشی می کند. که ما عید مبعث باهام به گالریش رفتیم. الهه ایشون فرزانه محسنی هستند. فرزانه مدیر یه آموزشگاه موسیقی هست.))
این نوع معارفه، به فرزانه فرصت لازم را می دهد تا بپرسد الهه چه نوع سبک هایی نقاشی می کند و برای الهه هم این فرصت را مهیا می کند که در باره علاقه اش به موسیقی و ساز زدن و آواز حرف بزند.
با این کار گفتگو به طور طبیعی به سمت صحبت های عادی در مورد گالری، نقاشی کشیدن ، روزهای خاص، موسیقی و آموزش و دخل و خرج، دردسر های کار، سیاست های کاری و بی ونهایت موضوع های دیگر پیش خواهد رفت.
تکنیک 17
معرفی خشک و خالی، هرگز، هرگز، هرگز!!!
وقتی دیگران را معرفی می کنیم قلاب بدون طعمه را نینداز و بعد با نیش باز ساکت نایست تا آن دو تا آدم خودشان را به در و دیوار بکوبند تا موضوعی برای حرف زدن پیدا کنند. در عوض بر سر قلاب گفتگو طعمه بگذار تا آنها آن را به دندان بگیرند و شروع به حرف زدن کنند. وقتی که چانه آنها گرم شد، اگر دوست داشتی بمان و اگر دوست نداشتی به سراغ کار خودت برو .
اگر راحت نیستی که در ابتدای معارفه درباره شغل کسی حرف بزنی، درباره سرگرمی ها و یا حتی استعدادهایش حرف بزن. یک روز در یک مهمانی میزبانم خانوم جوانی به نام لیلا را به من معرفی کرد.
او گفت :(( دوستم، دوست دارم با لیلا آشنا بشی. استعداد لیلا در مجسمه سازیه، اون مجسمه های برنزی خیلی زیبایی درست میکنه.))
همان جا فهمیدم و به خودم گفتم : (( چه ایده جالب! / استعداد صحبت کردن از توانایی ها و استعداد افراد راه خیلی خوبیه برای معرفی کردن آدم ها و باز کردن سر صحبت آن ها.))
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.